
اعتصابها و تشکلهای کارگری به سرعت و در گسترهای بیسابقه در حال رشدند. من هم اکنون گزارشهایی از اعتصاب کارگران کارخانهها را پیشِ رو دارم، کارگران همهی حرفهها در استاکپورت، آهنگران، ریسندگان، بافندگان و غیره در منچستر، قالیبافانِ کیدرمینستر، معدنچیان معادن ذغال سنگِ رینگوود، نزدیک بریستول، بافندگان و پارچهبافانِ بلکبرن، پارچهبافانِ داروِن، کابینتسازانِ بوستون و حومه، بافندگانِ بارنزلی، ابریشمبافانِ اسپایتالفیلدز، توریبافانِ ناتینگهام، کارگران همهی حرفهها در منطقهی بیرمنگام، و دیگر مناطق مختلف.
هرنامهی پستی گزارشهای جدیدی از اعتصاب با خود همراه دارد؛ اعتصاب به یک اپیدمی بدل شده است. هر اعتصاب بزرگی، مانند اعتصابهای استاکپورت و لیورپول و نظایر آنها، ضرورتاً باعث سلسلهای از اعتصابهای کوچک میشود، اعتصاب شمار زیادی از کارگران که نمیتوانند در برابر کارفرمایانشان مقاومت کنند مگر آن که به حمایت همکارانشان در سراسر کشور تکیه کنند، و این همکاران نیز برای یاری آنها به نوبهی خود از آنان می خواهند برای افزایش دستمزد مبارزه کنند. افزون بر این، در هر منطقهای، این مسئله علاوه بر جنبهی منفعتیاش به امری حیثیتی بدل شده است، به طوری که کارگران مناطق نمیخواهند با تن دادن به شرایط تحمیلی کارفرما خود را از همکارانشان جدا کنند. و چنین است که اعتصاب در یک منطقه با اعتصاب در دیگر مناطق دوردست پاسخ میگیرد. در برخی موارد، درخواست افزایش دستمزد تنها برای تسویهی مطالبات معوقهی قدیم با کارفرمایان است. اعتصاب بزرگ استاکپورت از آن جمله است.
در ژانویهی 1848، کارخانهداران شهر استاکپورت 10 درصد از دستمزد همهی کارگران حرفههای مختلف کارخانهها را کم کردند. این کسر دستمزد را کارگران به این شرط پذیرفتند که با بهبود اوضاع اقتصادی دوباره به دستمزدهایشان اضافه شود. از همین رو بود که، در اوایل مارس 1853، کارگران قول کارفرمایان را به آنان یادآوری کردند؛ و چون خبری از این وفای به عهد نشد، بیش از 30000 کارگر دست از کار کشیدند. در بیشتر کارخانهها، کارگران به صراحت بر حق خود در سهیمشدن در رونق اقتصادی کشور به ویژه در وضع خوب کارفرمایانشان تأکید کردند.
وجه مشخصهی اعتصابهای کنونی این است که از پایین و از میان کارگران سادهی مهاجری شروع شد که در بخشهای مختلف به حرفهی صنعتگری اشتغال دارند و پس از آن به کارگران کارخانهها در مراکز بزرگ صنعتی بریتانیای کبیر رسید، حال آن که در تمام دورههای پیشین اعتصابها پیوسته از کارگران کارخانهها، از مکانیکها، ریسندهها و نظایر آنها سرچشمه میگرفت، سپس به میان لایههای پایینِ این نیروی پرجنب و جوش بزرگ سرایت میکرد، و تنها در پایان به صنعتگران میرسید. این پدیدهی جدید را تنها به مهاجرت می توان نسبت داد.
گروهی از نوعدوستان و حتا سوسیالیستها وجود دارند که اعتصاب را برای منافع «خودِ کارگر» بسیار مضر میدانند، و هدف اصلیشان پیداکردن روشی برای تضمین دستمزد میانگین دائم برای کارگران است. گذشته از این واقعیت که چرخههای صنعتی و مراحل گوناگون آنها وجود چنین دستمزد میانگینی را منتفی میسازد، من، درست برخلاف این دیدگاه، بر این نظرم که افزایش و کاهش متناوب دستمزدها، و کشمکشهای مداوم بین کارفرمایان و کارگران که از آن سرچشمه میگیرد، در سازمان کنونی صنعت، وسیلهای است ضروری برای حفظ روحیهی طبقات کارگر، متحدکردن آنان در یک تشکل بزرگ برای مقابله با دستدرازی طبقهی حاکم و جلوگیری از تبدیل کارگران به ابزارهای بیتفاوت، بیفکر و کمابیش خورده و خوابیدهی تولید. در جامعهای که بر تضاد آشتیناپذیر طبقات بنا شده است، اگر میخواهیم در عمل و در حرف از بردگی جلوگیری کنیم، باید وجود جنگ را بپذیریم. برای آن که درک درستی از اعتصاب و تشکلهای کارگری داشته باشیم، نباید بگذاریم که اهمیت ظاهری نتایج اقتصادی آنها چشم ما را بر روی پیامدهای اخلاقی و سیاسیشان ببندد. بدون مراحل متناوب بزرگ رکود، رونق، هیجانزدگیِ بیش از حد، بحران و فقر و فلاکت، که صنعت بزرگ آنها را به صورت چرخههای بازگردنده درمینوردد، و همراه با آن بالا و پایین رفتنِ دستمزدها، و نیز نبرد پیوستهی کارفرمایان و کارگران که رابطهی تنگاتنگی با این تغییرات دستمزد و سود دارد، طبقات کارگر بریتانیای کبیر و تمام اروپا تودهای اندوهگین، بیاراده، خسته و سستعنصر خواهد بود که رهاییاش همان قدر ناممکن است که رهایی بردگان یونان و روم باستان. نباید فراموش کرد که کمونهای قرون وسطا بر بستر اعتصابها و تشکلهای سرفها رشد کردند، و همین کمونها بودند که به نوبهی خود پیدایش بورژوازی حاکم کنونی را رقم زدند.