Simroz.org
جنـــبش کـــارگـــری

کارل مارکس ، نامـــی جاودانە “نام او قرنها دوام خواهد آورد، و کارش هم چنین خواهد بود”

فردا پنجشنبە ١٤ ماە مارس سالروز درگذشت بزرگ‌مردی است که بی‌تردید در تحولاتِ فکری بشر نقش بی‌مانندی ایفا کرده است و با ورود به سومین سده، آثار وی در عرصه‌های نظریِ فلسفی، اقتصادی و علوم اجتماعی، و نیز در عرصه‌ی مبارزات سیاسی و طبقاتی کماکان جهت‌دهنده‌ی تغییر و تحولات مهم اجتماعی است.

جمعه ۱۴ مارس، یکصد و سی و ششمین سالروز درگذشت «کارل مارکس» است. مارکس در ۵ ماه مه سال ۱۸۱۸ در شهر تروز Treves در ایالت راین آلمان متولد شد و پس از تحصیل فلسفه تاریخ در دانشگاه های بن، برلن و ینا و اخذ دکترا در سال ۱۸۴۱، همه اندیشه و نیروی خود را به فعالیت های سیاسی – طبقاتی و سازماندهی جنبش بین المللی طبقه کارگر و در هم شکستن سیستم سرمایه داری ستمگر و استثمارگر کرد.

«شبحی دراروپا می ‌چرخد، شبح کمونیسم» این نخستین جمله‌ مانیفست کمونیست است، کتابی به قلم کارل مارکس و فریدریش انگلس که در فوریه ۱۸۴۸ در لندن انتشار یافت و تا امروز کم و بیش به تمام زبان‌ های دنیا ترجمه شده است.

مارکس، سراسر زندگی مبارزاتی خود را صرف تبیین نظری کمونیسم علمی و هم پراتیکی صرف کرد. وی، نه تنها یک تئوریسن برجسته، بلکه سازمانده مبارزه انقلابی بین المللی طبقه کارگر بود.

فعالیت مارکس ورفیق دایمی اش انگلس دراتحادیه کمونیست ها و تدوین مانیفست حزب کمونیست از اساسی ترین فعالیت هایی بود که در جنبش بین المللی کمونیستی برداشته شد. اصول اساسی جهان بینی پرولتری، برنامه و تاکتیک های کمونیستی برای تاسیس جامعه طبقاتی درمانیفست کمونیست تدوین شده است.

مارکس، درهنگام نقد تاریخ به این نتیجه رسید که درحقیقت تاریخ چیزی جز مبارزات طبقاتی نیست.

سخنرانی انگلس بر مزار مارکس بعد از مراسم خاکسپاریش در لندن ، ١٧مارس ١٨٨٣

یک ربع به ساعت ٣ بعدازظهر ١۴مارس ، بزرگترین اندیشمند روزگار ما از اندیشیدن باز ایستاد. فقط دو دقیقه او را تنها گذاشته بودیم، همینکه به اتاق آمدیم، دیدیم که آرام روى صندلى خوابیده است – اما این بار براى همیشه.

مرگ این مرد چنان ضایعه‌اى براى پرولتاریاى رزمنده اروپا و امریکا و براى تاریخ علوم است که ابعادش غیر قابل اندازه‌گیرى است. جاى خالى‌اى که با رفتن این روح پُر عظمت بوجود آمده است بزودى زود همه جا احساس خواهد شد.

همانطور داروین به قانون تکامل جهان ارگانیک و موجودات زنده پى بُرد، مارکس هم قانون تکامل تاریخ بشر را کشف کرد؛ این حقیقت ساده را که تا قبل از او در زیر کوهى از ایدئولوژى پنهان شده بود، این حقیقت که بشر پیش از آنکه بتواند به سیاست، دانش، هنر، دین و جز اینها بپردازد، باید بخورد، بیاشامد، سرپناه و پوشاک و غیره داشته باشد؛ این که بنابراین تولید وسایل مبرم مادى، و نتیجتاً میزان رشد اقتصادى کسب شده توسط هر مردم معیّن یا در هر دوره معیّن، آن زیربنایى را تشکیل میدهد که بر روى آن، دولت، مفاهیم حقوقى، هنر و حتى نظرات آن مردم در مورد مذهب تکامل پیدا کرده‌اند… و در پرتو این نور است که بنابراین باید همه اینها را تبیین کرد، نه برعکس، آنچنان تا حال شده است.

اما این همه‌اش نیست. مارکس قانون ویژه حرکت ناظر بر شیوه تولید سرمایه‌دارى عصر حاضر و آن جامعه بورژوایى که زاده این شیوه تولید است را هم کشف کرد. کشف ارزش اضافه، ناگهان مسأله‌اى را روشن کرد که هم اقتصاددانان بورژوا و هم منتقدین سوسیالیستى که در صدد حلش بودند در تمام بررسى‌هاى قبلى، در تاریکى کورمالى‌اش میکردند. دو کشف این چنینى براى یک عمر کافى است. خوشبخت آن که نائل آمدن به حتى یکى از این کشفیات نصیبش شود. اما در هر زمینه‌اى که مارکس به تحقیق پرداخت – و او در زمینه‌هاى بسیار متعددى تحقیق کرد، که هیچکدامشان سطحى نبودند – در همه زمینه‌ها، حتى در ریاضیات، به کشفیات مستقلى نائل شد.

چنین بود این مَردِ دانش. اما این هنوز حتى نیمى از وصف او نیست. دانش براى مارکس نیرویى بلحاظ تاریخى پویا و انقلابى بود. گرچه براى او هر کشف جدید در این یا آن عرصه‌ از دانش تئوریک که شاید هنوز هم کاربُردهایش بتمامى قابل تصور نبود خشنودى فراوانى بهمراه داشت، وقتى کشفیات تأثیرى فورى و انقلابى بر صنایع، و بر تکامل تاریخى در کل میگذاشتند، شعفى از نوعى کاملا متفاوت احساس میکرد. بعنوان مثال، او از نزدیک پیشرفتها و اکتشافات حاصله در زمینه الکتریسیته را دنبال میکرد و در این اواخر بخصوص کارهاى مارسل دپره[١] را.

براى اینکه مارکس بیش از هر چیز دیگر یک انقلابى بود. مأموریت واقعیش در زندگى این بود که از هر طریق به سرنگون کردن جامعه سرمایه‌دارى و نهادهاى دولتى مخلوقش مدد برساند، به آزادى و رهایى پرولتاریا کمک برساند، که او خود اولین بانى وقوفش بر وضعیت و نیازهایش، و آگاهیش بر شرایط رهاییش بود. مبارزه خوى او بود. با چنان شور، با چنان سرسختى و با چنان کامیابى مبارزه کرد، که کمتر کسى با او رقابت میکند. کار او در اولین “روزنامه جدید راین” در سال ١٨۴٢، روزنامه “به پیش” پاریس در ١٨۴۴، “روزنامه آلمانى بروکسل” در ١٨۴٧، “روزنامه جدید راین” در ١٨۴٨- ١٨۴٩ و بعلاوه جزوه‌هاى میلیتانت بیشمار، کار در سازمانهاى پاریس، بروکسل و لندن، و بالأخره تاجى بر سر همه اینها، تشکیل انجمن بین‌المللى کارگران – این خود براستى دستاوردى بود که بنیانگذارش میتواند بحق بر آن ببالد حتى اگر هیچ کار دیگرى نکرده باشد.

و در نتیجه، مارکس بلحاظ مورد نفرت و تهمت و لجن‌پراکنى بودن سرآمد زمانه خودش بود. حکومتها – هم مطلقه و هم جمهورى – او را از ممالک خود تبعید کردند. بورژواها – چه محافظه کار و چه اولترا-دمکرات – در بدنام کردن و لجن‌پراکنى به او گوى سبقت از هم ربودند. همه اینها را او همچون تارعنکبوت کنار میزد، نادیده میگرفت، و تنها زمانى پاسخ میداد که ضرورتى فوق‌العاده مجبورش میکرد. و او مُرد در حالى که میلیونها کارگر انقلابى همرزمش – از معادن سیبرى تا کالیفرنیا، در همه بخشهاى اروپا و امریکا، از صمیم قلب دوستش دارند، خالصانه به او احترام میگذارند و در فقدانش سوگوارند — و گرچه شاید مخالفان او بسیار بودند، اما من به جرأت ادعا میکنم که بعید است حتى یک دشمن شخصى داشته باشد.

نام او قرنها دوام خواهد آورد، و کارش هم چنین خواهد بود.

گورستان هاى‌گیت، لندن. ١٧ مارس ١٨٨٣

Related posts

کارگران زندانی فولاد اهواز آزاد نشدند…

Sosialism Imroz

حمایت کنفدراسیون بین‌المللی کارگری از مطالبات کارگران نیشکر هفت‌تپه

Sosialism Imroz

کارگران ایران در راه همسبتگی طبقاتی

Sosialism Imroz

Leave a Comment