دردی تکرار شدنی . دردی که هر روز مشکلات جدیدی را می آفریند.
دردی که در یک کلام از سر اجبار و تنگنای روزگار شاغلان را در بند خود می کند و هزار مسأله از این وابستگی معیشتی پدیدار می شود.سالهاست که در مناطق مرزی ایران کولبران یا بر اثر تیراندازی مأموران مرزبانی کشته میشوند یا به خاطر سقوط به دره و ریزش بهمن و سرمازدگی جان میبازند. آنها هم که از این خطرات جان سالم به در میبرند بعد از چند سال بر اثر آسیبهای بدنی شدید ناشی از حمل بارهای سنگین دچار بیماریهای مختلف شده و زمین گیر میشوند. در هیچ جای ایران از کولبری بهعنوان یک شغل قانونی سخن به میان نیامده است اما طبق آمارها حدود 50 تا 60 هزار نفر در مرزهای ایران از این راه امرار معاش میکنند. طبیعی است که وقتی شغلی قانونی تلقی نشود از هیچ حمایت قانونی نیز برخوردار نخواهد شد.
زنان کولبر که به قول خودشان وقتی تلخیهای زندگی کامشان را تلخ کرد و سختیها به جانشان چنگ انداخت، برای رهایی از آن همه مشکلات هیچ کاری از دستشان بر نمیآمد جز آنکه قدم در کوره راههای پرپیچ و خم و مسیرهای سخت کوهستانی بگذارند.از زنهای کولبر میگوییم؛ همانهایی که بر خلاف بسیاری زنهای شهری، کمر به شکستن شاخ غول چموش زندگی بستهاند و با به تن کردن لباس مردانه، همپای مردان دیارشان، سر از کوه و کمر درمی آورند و بارهای سنگین چند 10 کیلویی را بر شانههای زنانه حمل میکنند تا چراغ خانهشان را روشن نگاه دارند.
برای جمهوری اسلامی ایران کولبران زحمتکش، اخلالگران اقتصادی هستند. اما برای هزاران کولبر دیگر، حمل کالا تنها راه امرار معاش آنها و خانوادههایشان است.