
صد روز اخیر را در بیخبری مطلق در سلول انفرادی گذراندم و فرصتی فراهم شد تا بیش از پیش به «دانشگاه» همان محل وقوع جرائم امنیتیام بیندیشم.
آنجا که سخن گفتن در تریبون آزادش تبلیغ علیه نظام است و شعر خواندن در کلاسش ترویج افکار صوفیه و خلاف قانون و شرکت در تجمعاتش اقدام علیه امنیتی و اخلال در نظم عمومی.
چندان تفاوتی هم با این زندان ندارد، اینجا زندانبان بدن را محبوس میکند و آنجا شما تفکر را.
زندانبانم میگوید مطیع دستور مافوق هستم، دستور اعدامتان هم باشد اجرا میکنم.
او بیتفاوت شاهد بیقانونیها، آزارها و شکنجهها و حتی به قول خودش اعدام بیگناهان بوده است. شما هم اینگونه عمل میکنید. اینطور نیست؟!
حتی آنگاه که در مقابل چشمانتان دانشجویان را ضرب و شتم میکنند. این خبر را تازه شنیدم، گرچه برایم تازگی نداشت. دانشجویان دانشگاه پلیتکنیک را ضرب و شتم کردند و ضاربین با کمال وقاحت با رسانهها مصاحبه و از کارشان دفاع میکنند. اینجا هم مانند آنجا زن و مرد را سیاه و کبود کردند و ضاربین با همان کمال مصاحبه کردند.
این شباهتها را میتوانید تا بخواهید ادامه دهید. که همهی این خصیصهها بهطور خاصی متشابهاند.
اساتید عزیز، ستمگر مشروعیتش را وامدار سکوت شماست.
سکوتی که دامنهاش نهتنها بر مسائل دانشگاه هنگام حذف فرودستان از آموزش عالی در پی اجرای سیاستهای پولیسازی آموزش، اخراج اقلیتهای مذهبی در دانشگاه، امنیتی شدن فضای دانشگاه و احضار گاه و بیگاه فعالین دانشجویی و صدور احکام سنگین برای فعالین صنفی طنین انداخته است بلکه اکنون بر عموم مصائب مردم و جامعه در زمان هجوم چوب و باتوم و قدارهی لباسشخصیها بر مردمان معترض در خیابان، بازداشت کارگران، حبس فعالین معلمان، تبعیض و ستم بر اقلیتهای مذهبی و قومی، محرومیت از تحصیل کودکان و بسیاری موارد دیگر خود را نمایان میکند.
بگذارید صریح بگویم امروز شما اساتید دانشگاه در میان مردم نماد خودخواهی و مرام محافظهکاری هستید. شما که پیش از این دست در دست حاکمیت، دانشگاه را به کارخانهی تولید نمره و کارکنان مطیع بدل نمودید و اکنون که مردم خطر مبارزه با ظلم و ستم را به جان خریدهاند و صاحبان قدرت تصمیم به سرکوب هرچه بیشتر ایشان گرفتهاند رنگ بیتفاوتی و انفعال به ساحت دانشگاه میزنید.
اکنون که کارگران که از روابط سلطه و نابرابری به ستوه آمدهاند برای جایگزینهای واقعی آن مبارزه میکنند و عیله آنچه بر سرشان آمده است دست به اعتراض زده و با خانواده به خیابان میآیند، اکنون که معلمان که حقوقشان کفاف زندگی را نمیدهد و تاب چهرهی غمزدهی شاگردان فرودستشان را ندارند دست به تجمع و اعتصاب میزنند و بسیاری دیگر از گروهها و اقشار جامعه در این شرایط خطرناک به جنب و جوش افتادهاند و به صورت دستهجمعی حاکمیت را به چالش میکشند وقت آن نرسیده است که طفره و تعلل را کنار بگذارید؟!
از شما آموختهام که پدیدهها را وابسته به زمان مطالعه کنم، عمر قطعات تحت تنش را محاسبه کنم، نیمهعمر ایزوتوپهای فعال را تخمین بزنم و بسیاری کمیتهای تابع زمان را تحلیل کنم.
به تجربهی تاریخ میدانیم که بنیان ستم نیز تابع زمان است.
تنها از شما میخواهم که پشت میزتان بنشینید، ماشینحسابتان را به دست بگیرید و محاسبه کنید؛ نابرابریهای اقتصادی، وضعیت معیشت مردم و دیگر مشخصههای این بحران ملموس را بهعنوان شرایط اولیهی این معادله قرار دهید. یقیناً زمان را بهصورت تابعی از کنش خودتان به دست میآورید. بیشک شما که بیشتر از من اهل محاسبه و دانش هستید به تحقیق درمییابید که ایران تغییر بزرگی را در پیش دارد و سوگیری این تغییر بزرگ به مشارکت وسیع در تلاشهای جمعی، همبستگی و ایجاد اتحادهای پیشرو بستگی دارد.
با امید به پویایی و همبستگی و فردایی روشن و شاد