یادمه دوران راهنمایی بود که معلم ادبیات موضوعی برای انشا به نام علم بهتر است یا ثروت؟ به ما داد که در مورد آن باید چند سطر می نوشتیم.
سن زیادی نداشتم و کم تجربه بودم تا بتوانم موضوع به این مهمی را تشریح کنم که هنوزم با این سن و سال برایم سخت است ولی به هر حال برای کسب نمره باید این کار را انجام میدادیم .
قبل از اینکه شروع به نوشتن کنم برایم جالب بود آیا چیزی بهتر از ثروت هم میتواند وجود داشته باشد ؟خوب این چه موضوع انشای است که باید ما در مورد آن بنویسیم .
زیاد نیاز به فکر کردن نداشت و به همین خاطر شروع به نوشتن کردم و از مزایای ثروت تا میتوانستم تعریف کردم و برایش مثالهای گوناگونی آوردم تا بتوانم بهتر معلم را توجیه کنم.
درست به خاطر نمی اورم ولی تقریبا یک صفحه و نیم شده بود که نوشته بودم ، روز بعدش به مدرسه رفتم تا انشای خود را بخوانم .
انشا خواندن به طوری بود که وقتی معلم اسم هر کسی را میخواند باید جلو تخته سیاه رو به دانش اموزان آن را میخواند.
چند نفر که انشایشان را از من جلو تر خواندند از مزایای علم نوشته بودند ولی همه ما و حتی معلم هم میدانست که اینگونه نیست و وقتی که من اعتراض کردم گفت: پس چرا اینجا نشستی برو و به دنبال ثروت باش!از این جواب معلم اصلاً خوشم نیامد چون من سواد و دانش را برای انسان بودن و انسان زندگی کردن دوست داشتم و این هدف من از علم بود اینکه روزی با آن بتوانم کسب درآمد کنم اصلاً برایم معنی نداشت.
نوبت به خواندن من شد رفتم و با حالت ترس شروع به خواندن کردم اما چه خواندنی!
وقتی شروع کردم و از مزایای ثروت و بیارزشی علم در جامعه و اطراف و آنچه را که هر روز با آن مواجه میشدیم تعریف کردم تمام کلاس به همراه معلم من را مسخره کردن برایم جالب بود که آنها از کجا آمدهاند و چرا باید حقایق را برای چند نمره فراموش میکردند .
جالب بود برایم در میان همکلاسیهایم چند نفر را میشناختم که در خانواده خودشان چند نفر بیکار و تحصیل کرده داشتند به طوری اگر زمانی را که وقف درس و مدرسه کرده بودند را در راهکار و یادگیری شغلی انجام میدادند الان وضع آن نبود.
این مسله سالیان سال در مغز من بود و کمتر میشد که به آن فکر نکنم .
کمی بزرگتر شدم به این نتیجه رسیدم که باید این جمله علم بهتر است یا ثروت را در مکان و کشوری جداگانه تعریف کرد.و بستگی به شرایط و اوضاع آن کشور و مکان دارد به طوری که در بعضی از کشور ها علم بهتر از ثروت است و اگر هم بهتر نباشد لازمه ثروت است.ولی دربیشتر کشورهای جهان سوم کسب علم نیازمند داشتن ثروت است .
موضوع بسیار قدیمی و پر از بحث که سالیان سال مهره ای بود برای بحث و حتی گاهی اوقات ساختن جوک .
اما در دنیایی امروزی ما تنها این رقابت بین علم و ثروت نیست که انسانها با آن درگیر هستند بلکه در این زمان و موقعیت حساس جهانی که در هر طرف خبر کشت و کشتار و بی خیالی و بی تفاوتی جهانیان و انسانها را مشاهده میکنیم به طوری دیگر مرگ و کشتار و بمباران و همچنین له شدن کودکان بیگناه زیر سقف خانهایشان که قرار بود مکان آرامش و آسایش آنها باشد برای ما امری عادی است.
الان این سؤال برایم پیش میآید که قدرت بدتر است یا ثروت؟
قدرت در این دنیا لازمه رسیدن به ثروت است به طوری در کشورهای مختلف برای اداره انسانها از یکی از این دو روش استفاده میشود که هر کدام از حکومت ها از گفتن آن طفره میروند به طوری که هر کشوری قدرتمند تر باشد میتواند قوانین بینالمللی را تنظیم کند و آنچه که خود میخواهد به عنوان قانون و آنچه را دوست ندارد و منفعت خودش را در آن نمیبیند به عنوان دشمن انسانها معرفی کند که در این حالت کشور قدرتمند میتواند آنچه را برای بقای خودش و ثروت اندوزی بیشتر مفید است به صورت قانون در بیاورد.
در این بین کشورهای ثروتمند و افراد حاکم بر ان برای اینکه ثروت و آنچه را که تا الان به کمک این قوانین به دست آوردهاند را از دست ندهند مجبور به قبول کردن آن هستند. هرچند اگر تمام مردم نیز با آن مخالف باشند و در آن به باورها و اعتقاداتشان بی احترامی یا بی توجهی شود چون طبق قانون آنها برایت مشخص میکنند که تو باید به چی اعتقاد داشته باشی و باورهایت تا چه اندازهای باشد و حتی کار به جای میرسد که میخواهند، اگر حتی به زور هم شده تو را به بهشت بفرستند و این گونه میشود که ما هر روز شاهد این شرایط هستیم.
امیدوارم اینبار هم مانند دوران راهنمایی مورد تمسخر قرار نگیرم چون متفاوت فکر کردن در دنیایی که حقیقتها میتواند باورها و عقاید تحمیل شده را مورد چالش قرار دهد بسیار دشوار است به طوری که باید در هر کشوری که زندگی میکنی باورها و عقایدت را نسبت به آن کشور تنظیم کنی وگرنه جای برای زندگی کردن نمیتوانی پیدا کنی.
حقایق اطراف ماهر روز روشنتر خودنمایی میکنند ولی انسانهای اطراف ما هر روز سخت تر به خواب می روند.
برای داشتن ثروت آنچه را که باور و عقیده است بر باد میدهیم تا به وسیله آن قدرتمندان بر ما چیره شوند وما را بر آنچه که خود باور دارند هدایت کنند تا ثروتمندان در آرامش زنگی کنند.حالا به این نتیجه میرسیم که که قدرت از ثروت و ثروت از قدرت خطرناکتر است که همه آنها از راه علمی که برایمان تعریف کردهاند سرچشمه میگیرد تا با آن نسل انسانهای آزاد را ریشهکن کنند.
ولی آزادی و آزادگی در خونها جریان دارد و برای نابودی آزادی و چیره بر مردم و به برده گرفتن آنها باید دنیا نابود شود تا دیکتاتور ها بتوانند خوابی راحت و آسوده داشته باشند .
سختر و محکمتر از همیشه در راه آزادی باید قدم گذاشت.مردان بزرگ همیشه انگشت شمار بودنده اند، با آزاد کردن خودمان از زرق و برق این دنیا و باور داشتن به ان که ثروتمندی آن است که چقدر میبخشی نه اینکه چقدر داری، شرایط را عوض میکند
زمینی من را ارزوست که در آن برابری و عدالت قانون شماره یک آن باشد